نیازنیاز، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

روزگار نیاز کوچولو

شیرین زبون

سلام عسلم خوبی ؟ اومدم برات بگم از ماقالی لی خوردنت واینکه یه جوری میخوری که بعدش حتما باید بری کامل زیر دوش آب تا تمیز بشی آها راستی ماقالی لی همون ماکارونی خودمونه   و اینکه حتما باید با بلسته (belesteh)نوش جان کنی این لغت فضایی هم همون دلستره خلاصه اینکه به این راحتی ها هم هر کسی زبونت رو نمیفهمه ...
11 دی 1390

جشن مرحله اول

سلام عزیز من خوبی عشقم به یاری خدا تو پیروز شدی و اولین مرحله تراشه هات تموم شد حالا تو یه الماس ناب n قیراتی هستی آخ که عاشقتم متاسفانه دوربینمون پیشمون نبود بنابراین کیفیت عکسها یکم پایینه ولی نشون میده خاطرات زیبای امروز رو با بابا دباد(جواد) رفتیم کافی شاپ شما بستیبی(بستنی) بخوری و بعد هم  برای جشن کیک گرفتیم رفتیم خونه مامان شهین به دایی محمد رضا هم گفتیم بیان اونجا خیلی خوش گذشت ممنون ازهمه اوهوکی زرنگی بقیه عکسها اینجاست ....... نیاز خانم در حال کیک و بستنی خوردن اینجا خودش رو لوس کرده دست به ظرف بستنی میزنه میگه خله(یخه) اینم از الماس ما اینجا هم جلوی خونه مامانی وآقا جون (راستی...
11 دی 1390

نی نی وبلاگ تولدت مبارک

سلام نی نی وبلاگ عزیز من هرچی فکر کردم و کارای دوستان عزیز رو دیدم باز نتونستم کاری منحصر به فرد تحویلت بدم ولی با سادگی تمام از طرف نیاز و بقیه دوستاش و مامانا و باباها تولدت رو صمیمانه تبریک میگم و صادقانه بپذیر عضوی ثابت و البته 1 ساله ای با تجربه میان خانواده های چند نفری همه ما نی نی وبلاگی ها هستی و بعد هم تولد خودمون رو به تمام اعضای گرم خانواده بزرگ نی نی وبلاگیمون تبریک میگم. اینم جمعی کوچک از مجموعه تو: و........     ...
10 دی 1390

یه پست چپه

اول قبل از همه چیز به 20 نفر اول تبریک ویژه میگم و همینطور به زهرا کوچولو برای حدس درستش حالا سلام گلک مامان جون البته وروجک بیشتر بهت میاد امروز اومدم تا برات از سرتق گریهات بگم واینکه اگه میل شعر خوندن نداشته باشی چیکار میکنی ! شعر شاپرکی گفت رو خیلی دوست داری ولی خدا نکنه میل به خوندشو نداشته باشی ، میگم شاپرکی گفت میگی ندفت*             در گوش من .................. ندفت یکی یکی .................. ندفت                یواشکی ....................... ندفت گفت به گلا دست .......میزنیم میزنیم ...
10 دی 1390

دختر با سواد ما

سلام مامان جونم خوبی؟ دخترکم مرحله اول با یاری خدا و پشتکار فوق العاده خودت به پایان رسید شکر خدا که تو هم منو نا امید نمیکردی و خودت کاملا ذوق داشتی و خیلی از لغات رو بدون دخالت من یاد گرفتی مامانی به زودی جشنت هم با عکسهات هم میاریم . مامانی جونم همیشه موفق باشی .. چندتا نکته جالب: 1 - وقتی کارت چنگال رو دیدی بلافاصله چ رو نشونم دادی گفتی مثل چشم ولی چنگاله یا جوراب رو میبینی اب آخرش رو نشون میدی میگی آب ولی این جورابه ماشاءالله به هوشت مامی جونم و همینطور تشابه حروف رو تشخیص میدی بدون اشاره ای ازمن. 2- مجله یا کتاب و یا هر چیزی که نوشته ای توش باشه دنبال کلمات آشنا میگردی و وقتی پیدا میکنی با ذوق منو صدا میکنی و بهم نشو...
9 دی 1390

لطف

سلام عزیز مامان مامان سامان جون برات این کلیپ رو با صدای نازت و همچنین عکس خودت و دوستات ساخته ممنون از خاله مهربون کلیپ سمت چپ صفحه هستش . ممنون خاله جوووووووووووووونننننننننننننننننننننننننننننننننننننننی ...
9 دی 1390

داستانهای جغله

.: بنام خداوند بخشنده و مهربان :.   جغله و غول سرزمین تنبلی   اول مهر بود ‚ روز آغاز مدرسه ‚ كوچولوهاي 7 ساله همه با اشتياق اولين روزهای مدرسه رو پشت سر ميگذاشتند.در ميان اين بچه ها پسر بچه اي بود كه مثل بقیه هم سن و سالاش وقتی از مدرسه به خونه ميرسيد از اتفاق هايي كه در مدرسه برايش افتاده بود براي بابا و مامانش شروع به تعريف ميكرد. تمام صحبت هاي پسر كوچولو در مورد يكي از همكلاسيهاش به اسم جغله بود ‚ پسر بچه اي بازيگوش و تنبل كه بسيار شيطون و بلا بود . بقدري شيطنت هاي جغله براي باباي پسر كوچولو جالب بود كه وقتي از سر كار به خونه ميومد ‚ بي صبرانه انتظار ميكشيد تا پسرش از مدرسه ب...
4 دی 1390

به شستشو نیاز داری!!!!!!

دختر کوچکی با مادرش در وال مارت مشغول خرید بودند. دخترک حدوداً شش ساله بود. موی قرمز زیبائی داشت و کک و مک های صورتش حالت بیگناهی به او می داد   در بیرون باران بسختی می بارید. از آن بارانهایی که جوی ها را لبریز می کرد و آنقدر شدید بود که حتی وقت برای جاری شدن نمی داد. ما همگی در آنجا ایستاده بودیم. همه پشت درهای وال مارت جمع شده بودیم و حیرت زده به باران نگاه می کردیم . ما منتظر شدیم، بعضی ها با حوصله، و سایرین دلخور، زیرا طبیعت برنامه کاری آنها را به هم زده بود   باران همیشه مرا سحر می کند. من در صدای باران گم شدم. باران بهشتی گرد و غبار را از دنیا می زدود و پاک می کرد. خاطرات بارش، و چلپ چلپ کردن بیخیال در بارا...
3 دی 1390

نیاز قدیما

این عکسهاتو مامی خیلی دوست دارمشون مامانی اینجا از بیمارستان داریم میریم خونه مثل گل رزی تو این عکس این اولین عکس از دست ظریف و نازته اینم اولین عکس از پاهای کوچولوت این مهر یه تازه پدره خیلی دیدنی بود بابا دباد اون روزا ...
3 دی 1390